همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

هفت ساله شدیم

هفت ساله پیش این روز رو یادت میاد همسری؟ اومدین دنبالمون که بریم بیرون ، غروب بود و هوا هم گرگ و میش ، عصر سرد پاییزی بود....نه من تورو میشناختم نه تو من رو و چه خوب شد که دوستای مشترکمون اونروز سرنوشته مارو رقم زدن، وقتی دره ماشین رو وا کردم و سوار شدم اون موقع نمیدونستم که دره یه دنیای جدید رو وا کردم و نیمه گمشدم رو پیدا کردم. خوب یادمه که شب که برگشتم لپام گل انداخته بود.. پله هارو که بالا میومدم یه حالی بودم با خودم فک میکردم یعنی عاشق شدم .... جالبه که ن هم وقتی نگام کرد بهم گفت قیافت چرا اینجوری شده عاشق شدی؟!!! خدارو شکر  خدارو هزاران بار شکر... مهم اینه که وقتی به گذشته برمیگردم میخندم و به خودم ...
12 آبان 1395
1